|
پلاک ۱+۱۲ | ||
|
|
Sunday, March 17, 2002
نميدونم چرا چند وقته گشاديه مزمنم اوت کرده حوصله ي
هيچکاري رو ندارم همش يا پاي کامپيوترم يا تلويزيون؛ديروز که ديگه کارم به جايي رسيده بود که داشتم اسلايد تماشا ميکردم ؛ديگه در اون لحظه غيرتم به جوش اومدو پاشدم رفتم رو تختم تلپ شدم. آخ که چقدر اين تلپ شدنو رفتن تو هپروت مزه ميده يادمه پارسال بعد از کنکور فقط تا دو روز به همين حال بودم؛يه چيزي تو مايه هاي کما(دور از جونم) راستي يه چيزي يادم رفت چند وقت پيش داشتم بيوگرافي هودر رو ميخوندم فهميدم ايشون تو مدرسه ي مدني تحصيل کرده؛راستش من تو اون مدرسه درس نخوندم ولي تو مدرسه ي خودمون يادمه ساله اول که بودم يه معلم شيمي داشتيم که خدا رو به بندگي قبول نداشت و از تمام مدارس بد ميگفت تا رسيد به مدرسه ي مدني؛باز از اونجا ام شروع کرد به بدگويي اما يه کمي بعد انگار که چيزي يادش اومده باشه گفت:البته مدير اين مدرسه از همکاراي گرامي ما هستن! و... .من يه خورده مشکوک شدم که چرا اين انقدر جفت کرد بعد از يه مدت معلوم شد که مدير اين مدرسه شخصيه به نامه حاجي جورابچي ملقب به حاجي. همچنين از شواهد و قراين برمياد که که اين مدرسه در ابتدا يه لاتخونه ي به تمام معنا بوده تا اينکه حاجي وارد صحنه ميشه ؛ديگه از اون موقع يه سري اصلاحات حاجي خاني به عمل مياره از جمله اينکه دستور!ميده که همه لباس فرم بپوشن . يه نکته ي جالبه ديگه اينکه اين آقا تعداد زيادي گلدون تو مدرسه نگهداري ميکنه و شگفت آوراينکه همه ي اين گلدونا رو لب پله ها چيده اما به خاطر اون نظمي که تو مدرسه حاکمه و براساس گفته ها حتي يکيشونم نشکسته. و باز بر اساس شنيده ها حاجي تو سپاه داراي يه سمتيه و هميشه يه کلت کمري همراشه تا در مواقعه خطر ازش استفاده کنه. حالا شما عنايت داشته باشيد که حوضه ي کنکور من مدرسه ي مدني بود حالا من از آقاي هودر خواهشمندم اگه اين قسمت از وبلاگ ما رو خوند در مورد درستي مطالب بالا چيزي بنويسن
Comments:
|
|