پلاک ۱+۱۲ | ||
|
Sunday, March 14, 2004
فردا مي خوايم به اتفاق خانواده براي يه هفته بريم مشهد.البته براي من بنا به دلايلي يه جور توفيق اجباري محسوب ميشه.اما يه جوراييم ميشه گفت که خوشحالم.از بابت اينکه خيلي از اين جور صحبتا پرت شدم بيرون .خيلي زياد.
بدبختيش اينه که آدميزاد ريز به ريز حساب کارشم مجبوره که مدام تو کله اش داشته باشه مثلا ميدونه که چقدر از برنامه جات معنوي داره پرت مي افته . بدبختيش اينه که آدم تمام خوب و بد و ميشناسه و ميدونه و باز بيخيال ميشه.خب آدم تا يه جايي ميتونه خودشو به خري بزنه ديگه!نه؟ خلاصه ببينيم ميشه اين نفس رو يه ذره تهذيبش کنيم يا خير.خودم که بعيد مي دونم!
Comments:
|