پلاک ۱+۱۲ | ||
|
Saturday, April 09, 2005
براي خود گوشه اي کز مي کني و تمام آنچه را که قبلا به آن تعلق داشتي را با خود مرور مي کني.
چند سال پيش بود؟ از کي اين چنين آزاد شده اي؟ اکنون لذت مي بري خوب مي دانم. مي تواني همه چيز را به ريشخند بگيري؛نمي تواني؟حال گذشته را هم با ساير خواسته هاي سابقت به خاک بسپار . برخيز و دنيا را با تمام مافيهاي مضحکش درياب و بخند. از بالا بنگر ؛کاملا مسلط ؛ببين که چگونه همه چيز کوچک و بي مقدار گرد هم آمده اند .علم و ثروت و شهرت و شهوت .حال موريانه هايي را ببين که حريصانه بي آنکه هيچ شناختي از طعمه خود داشته باشند به دور آن حلقه زده اند و تمام تلاش خود را مي کنند تا از يکديگر پيشي بگيرند.آنها را ببين و از ته دل قهقهه سر بده . نه ؛تو مرتاض نيستي ؛تو ابدا رنج نمي کشي بلکه هميشه در نشاط و طربي.
Comments:
|